"
به هم میهنان !"
بهر آبادی کشور هیچکس کاری نکرد
بهر
پیشرفتش توجهی زمامداری نکرد
فکر
حال بیوه زن یا مرد ناداری نکرد
و
آن یتیم زار را در پای پیزاری نکرد
تا
به کی این مملکت باشد عزیزان اینچنین
مردمش
افسرده و خوار و پریشان اینچنین
با
گرسنگی و فقر دست و گریبان اینچنین
کس
چرا این وضعش آخر ننگ یا عاری نکرد
زنده
گی همچون قرون عهد وسطی تا به کی
بی
خبر از ارتقای اهل دنیا تا به کی ؟
نیست
این بد بختی هایت هیچ پروا تا به کی
زنده
گی چون تو به دنیا کس باین خواری نکرد
غیرت
و افغانیت سابق که بود حالا چه شد !
ترس
داشت از هیبتت روزی همه دنیا چه شد؟
عظمت
غزنی و بلخ و ز کاپیسا چه شد ؟
کاری
غیر از استراحت، مردت آری نکرد!
در
جهان کشورت پسمانده نبود کشوری
خوار
همچون مردم ما ، مرمان دیگری !
از
برای لقمه نان سرگشته و دربدری !
دیدی
کافر ترک ملک خود بدیاری نکرد !
عدۀ
در عیش و نوش و عدۀ خوار و غریب
پول
مردم را بینداز چندی هم به جیب !
بردی
این وضع خرابت از دلم صبر و شکیب
چون
که کس کاری برایت غیر باداری نکرد
بعد
ازین خواهم که در عالم بگردی سربلند
دور
باشی ای وطن از رنج و آسیب و گزند
سعی
ورزد اهل تو از بهر عمرانت دو چند
خیر
اگر کس پیش ازین با تو کدام کاری نکرد
گر
کمر بندد جوانان تو با شور و طرب
بر
خود بنماید قبول هرگونه رنج و هم لقب
ای
وطن گوید «حمیمت» با تو از روی ادب
کافرم
گر خار زارت را چو گلزاری نکرد
کندهار – افغانستان
18 / 2 / 1357 خورشیدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر