فهرست وبلاگ من

۱۳۹۰ دی ۱۳, سه‌شنبه

« آشیانه های بی بهانه !»


« آشیانه های بی بهانه !»

دفتر شعر مولودالدین «حمیم»



مقدمه:

نکاتی چند پیرامون دفتر شعر، زندگی و مرگ نا بهنگام شاعر شیوا بیان، شاد روان مولودالدین «حمیم»:
«آشیا نه های بی بهانه» نام دفتر شعری، از سروده های شادروان دگروال مولودالدین«حمیم» است که، بنا بر مشکلات اقتصادی و شرایط دشوار زندگی، در زمان حیات خودش از چاپ باز مانده بود و به جز از چند پارچه آن که شاید در ایام زندگی خود وی در بعضی از مجلات درون مرزی کشور به چاپ رسیده باشد، بقیه تا هنوز در هیچ جایی دیگری به چاپ نرسیده است و این نخستین بار است که به شکل یک مجموعه در نشرات بیرون مرزی کشور زیور چاپ می یابد. مولودالدین«حمیم» مرد صادق، راستگو، کمرو و خجالتی بود و از خود ستایی اباع می ورزید و خوشش نمی آمد. انسانی بود که از آوان طفولیت تنها با کتاب و قلم و گوشۀ مکتب علاقه داشت و از گفت و شنود های طویل با دیگران دوری اختیار میکرد. مردی بود "عاشق" و تنهایی را دوست میداشت و غرق دنیای عواطف درونی خودش بود و گوشه گیری هایش را بر نشست ها و محافل خوشگذرانی و عیش و نوش و زندگی پر از هیا هو و پر زرق و برق دیگر هم قطارانش ترجیح میداد و به خوب و بد اطرافیانش هم کاری نداشت. همیشه آرام، خموش و در خود فرو رفته به نظر می رسید و کم حرف می زد. آدمی بود آگاه و دلسوز، شکسته نفس و متواضع، راستکار و امانتدار.
سروده هایش بیشتر مرحم شب های سیاه و درد و رنج های مرموزی و عواطف درونی خودش بودند که تا آخر عمر از طغیان آن به کسی چیزی نگفت و با فروکش آن در عمق سینه اش، مد و جذر های روحی اش را که تنها خودش و شاید هم تا اندازه ی همسرش با آنها آشنا بود، غصه هایش را در کنج دلش پنهان نگهداشت و نگذاشت این درد را دیگران لمس و تحمل نمایند، بلکه با پرده پوشی آن اسرار و انداختن یک مشت خاکستر به روی آتش دلش این دنیا را ترک کرد و آرام گرفت. چنانچه خودم که برادر کوچک او هستم هیچ گاهی از این احساس و عواطف نهفته و خموش او در ایام زندگی او آگاهی نداشتم، بلکه تنها پس از درگذشت او بود که دانستم که او یک شاعر شیوا بیان و پر دردی هم بوده است. من و دو برادر دیگرم هنوز کوچک بودیم که پدر بزرگوار ما چشم از جهان پوشید و بعد از او، نفقۀ فامیل چهار نفری ما به دوش «مولودالدین» افتاد که نه تنها یک برادر خوب برای ما بود، بلکه مقام پدری را برای ما داشت و سالهای زیادی از عمرش را صرف تربیت و مواظبت ما کرد و تا زمانی که بزرگ نشدیم، با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کرده بار زندگی ما را به دوش کشید و ما را تنها نگذاشت. بعداً ازدواج کرد و صفحۀ دیگری در کتاب خاطرات زندگی اش باز گردید و پس از گذشت چند سال دیگر زندگی با او و همسرش، راه زندگی ما هم از او جدا شد.
او زیاد آرزو داشت تا فرزندی از همسرش داشته باشد که به این آرزو نرسیدند و غم آن را هم با خود به دنیای دیگر برد. طبیعی است زمانی که در یک خانه طفلی موجود نباشد، بهانۀ هم برای ادامۀ زندگی در زیر یک سقف که بتواند باعث دلگرمی دو انسان گردد، آهسته آهسته از میان رفته باعث دلسردی جانبین میگردد. اما با درک سالمی که آنها از زندگی مشترک داشتند این مشکل هم مانع آن نشد تا آنها از هم جدا گردند، بلکه تا آخر عمر در کنار هم باقی ماندند. و اما برای این که از نبود فرزند رنج نبرده باشند، دو طفلی را به نام های «جاوید» و «فرخنده» در ایام زندگی شان به "فرزندی" گرفتند و آنها را بزرگ کردند و زندگی خوشی با هم داشتند.
دلیل این که چرا مجموعه شعری او «آشیانه های بی بهانه» به خود نام گرفته است، هم همین است که آنها فرزندی از خود نداشتند و این امر در زندگی برای مدتی درازی باعث رنج آنها شده است. البته این واقعیت ها را از لابلای اشعارش به خوبی میتوان دریافت  و پس از خوانش آنها به وضیعت روحی و عاطفی او تا اندازۀ پی برد و او را به خوبی فهمید و درکش کرد.



گل احمد«حکیمی».


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر