" تریاک
و چرس و بنگ"
ای
نور دیده ساخته ات بیگمان گرنگ تریک
و چرس و بنگ
ژولیده
کرده است ترا نیز چون ملنگ تریاک
و چرس و بنگ
از
بسکه ساخته است وجود ترا نحیف اعصابت
هم ضعیف
مایل
نموده است ترا دایماً به جنگ تریاک
و چرس و بنگ
تُخ
تُخ نمایی ، سرفۀ بسیار و تب پیوسته
روز و شب
برده
توانت از کف و بنموده زرد - رنگ تریاک و چرس و بنگ
یار
و رفیق و دوست ندارند با تو کار هستند
در فرار
بشنیده
اند از تو ز بسکه ازین جفنگ تریاک
و چرس و بنگ
تا
کی تو عاطل هستی و بیکار این چنین افسرده
و غمین
چون
خود حبیس کاکه و لچ مرغ و هم ستنگ تریاک
و چرس و بنگ
از
بسکه ساخته است ترا بیدل و جبون بیچاره
و زبون
گُربه
به پیش دیده نمایاندت پلنگ تریاک
و چرس و بنگ
تا
کی به جان خویش چنین ظلم ها روا دایم
بود ترا
بگذار
جانم این عمل زشت رنگ رنگ تریاک
و چرس و بنگ
حرف
«حمیم» خویش تو از جان و دل شنو کن
جمله را تو گوش
زین
پس بگوی ترک خدا را تو بیدرنگ تریاک
و چرس و بنگ
7
/ 7 / 1348 خورشیدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر