"ای
وزیر!"
تا
به کی نا وقت می آیی به کارت ای وزیر
پشت
در تا چند باشم انتظارت ای وزیر
دوش
بودی در کدامین بزم عیش و نوش تو
کاینچنین
امروز می بینیم خمارت ای وزیر
پول
رشوت را ز بس اندوختی از سالها
این
زمان بینیم بسی سرمایه دارت ای وزیر
با
وجود اینهمه عذر و خیانت های تو
می
شود برعکس افزون اعتبارت ای وزیر
از
تو چون کار و صداقت آرزو کردن خطاست
در
قطار خائینین سازم شمارت ای وزیر
بهر
خانم از کجا شد طوق و دستبند طلا
همچنین
انگشتری الماس و چندین گوشوارت ای وزیر
شد
تهیه ثروتت از خون صد خوار و غریب
بینم
یارب مثل آنها خوار وزارت ای وزیر
چون
برابر نیست با زور و زر اکنون«حمیم»
خواهم
سازد سرنگون پروردگارت ای وزیر
کابل
– افغانستان
18/
6 / 1348 خورسیدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر