"برف"
زبس باریده دیشب از هوا برف کند جلب نظر
در هر کجا برف
ندارد
اغنیا پروا و
لیکن بود غم از برای بینوا
برف
دو
هفته شد که میبارد مسلسل به شهر کابل هر صبح وسا برف
فگنده
لرزه بر جسم
غریبان کنون باریده
تا باز از سما برف
نباشد
پایدار و آب
گردد به پیش روی
خورشید از حیا برف
دهد حاصل
فراوان کشت دهقان شده
امسال بس نام
خدا برف
«حمیم» آن را که هم چوب
و زغالست
چه غم
دارد اگر اندر
شنا برف
15/11/1346
خورشیدی.
"زمستان
و غرباء"
پوشید
جهان از سر نو رخت عزا را
در
باغ اثر نیست دگر از گل و سبزه
بینی
نه دگر بلبلک نغمه سرا را
از
خواب گران دیدۀ نرگس نشود باز
زیرا
گذری نیست دگر باد صبا را
گر
دیده عیان رخوت و افسردگی هر جا
در
باغ و چمن نیست خبر نشو و نما را
یک
لحظه نشد مه عیان از عقب ابر
پیوسته
مکدر نگرم وضع هوا را
افگنده
به تن از خنک و برف مکرر
لرزه
همه اتیام و غریب و فقرا را
یاد
آر از آن بیوه زن و طفل یتیمش
کارند
به سرچسان صبح و مسا را
از
بهر غنی هیچ تفاوت ننماید
چون
مرگ نمایان بود این فصل گدا را
گر
از فقرا دست نگیرند در این فصل
دارایی
و ثروت چه به کار اهل غنا را
کابل
– افغانستان
25/ 9 / 1348 خورشیدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر