"آرزو ها"
با منت
میبود الفت کاشکی
می
زدی حرف از محبت کاشکی
از خود آزرده نمیکردی دلم با
جفا و جور و ظلمت کاشکی
اینهمه
ثروت بدستت نامدی و
اشیا از پول
رشوت کاشکی
فکر بهبود وطن میداشتید ای
زمامداران دولت کاشکی
رسته بودم زینهمه آشوب دهر
میگزیدم کنج عزلت کاشکی
مردم شرقی
و غربی می
فتاد پیشتر در علم و حکمت
کاشکی
رخت می بست از همه روی جهان دیو استعمار
و حشت کاشکی
پیش
می آمد همه مردم
به هم از در
اخلاص و شفقت کاشکی
گفتی
راز دل بگو – میداشتم پیش تو
ایدوست جرأت کاشکی
شد «حمیم» از عشق تو رسوای خلق
رخ
نمیداد این فضیحت کاشکی
13 /
جوزا / 1347 خورشیدی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر