"گلزار جوانی!"
آمد به برم دیشب دلدار تر و تازه مانند
گل شاداب بسیار تر و تازه
تا دسته گلی آورد همراه بیمارش خوردم
به نظر آن گل صد بار تر و تازه
هر چند که بودم من افسرده ز هجرانش از وصل او گردیدم یکباره تر و تازه
گلزار جوانی را هنگام تراوت رفت دیگر
نتوانم دید تکرار تر و تازه
کُشتی چو به تیغ ناز ای شوخ «حمیمت» را
در خاک بدست خود بسپار تر و تازه
کابل
- افغانستان
1
/2 /1350 خورشیدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر